6

وقتی براش میخریدمش اصلا فکر نمیکردم که ببینمش ولی اونقدر زیادِ زیاد دلمو برده بود که بدون لحظه ای درنگ با ذوقی بچگانه کارتمو کشیدم و تا وقتی برسم خوابگاه هرازگاهی زیپ کیفمو باز میکردمو نگاش میکردم!
.

پیکسل جودی
.
تازه از کتابخونه خسته و له برگشته بودم! اون اوایل بود که تازه داشتم به مطالعه ی طولانی مدت عادت میکردم تا خودمو به تخت رسوندم طبق معمول قبل از هرچیزی اینستا رو چک کردم واسم پیام گذاشته بود من تو خوابگاه شمام!!
قیافه ی من بعداز خوندن پیامش :/// فک کن!!! جود تو خوابگاه ما بود!! مغز که نداشتم اون لحظه جاش یه علامت سوال بود!!!
یخورده بعد قرار گذاشتیم که همو ببینیم! (البته ماجراها داشتم تا خانوم افتخار بدن! از تیتاپی که روی یخچال اتاقمون گذاشت تا جودی که زیر دروازه ی زمین بازی براش گذاشتم :))) قایم موشک بازی میکردیم انگار :؟) درست یادم نمیاد فکر کنم ساعت 12 شب بود! هیچوقت هیچوقت فکر نمیکردم اولین باری که میبینمش با لباس راحتی و صورتی که یک ماهه اصلاح نشده باشه :دی فک کن!!! چه قیافه ی خنده داری داشتم :))) و چه اعتماد به نفس ستودنی ای!! اما اون لعنتی خوشگل خوشتیپ کرده طور و سانتی مانتال طور روی صندلی رو به روی گلستانمون نشسته بود!! عاقا قبول نیست! :))) از لحظه ای که دیدمش دیگه برام ناشناخته نبود انگار که کشفش کرده باشم ذوق زده از این کشف بزرگم تند تند حرف میزدم ولی اون برعکس من فقط خیره شده بود! انگار هنوز داشت دنبال بریدا میگشت :)) انگار هنوز باور نکرده بود! اون شب ما ماجراهاااا داشتیم! حرف برای گفتن زیاد بود اصلا احساس نمیکردم جودو برای اولین باره که میبینم!! فک کنم اونم همین احساسو داشت فقط هراز گاهی خیره میشد تا مطمئن بشه اینجاست منم واقعیم :)) بردمش قشنگ ترین جای خوابگاهمون!! پشت بوم! زیر ستاره ها کلی حرف زدیم راستش کلی هم غیبت کردیم :دی اون وقت شب معمولا کسی نمیاد رو پشت بوم آماااا از اونجاییکه قرار بود من کاااااملاااا پیش جود با خاک یکسان شم! (اضافه کنید به لباس خونگی و پشت لب سبز شده!) گرم حرف زدن بودیم که سایه ی دو نفر روی پشت بوم افتاد!! چونان جیغ بنفشی کشیدیم و پریدیم بغل هم که اون طفلکیا هم همزمان با ما جیغ کشیدن :))))))))))))) 

ساعت 2 و خورده ای بود که از هم دل کندیم!
مرسی جود :)
امیدوارم بازم بشه که ببینمت چون خیلی دلم برات تنگ شده :))))

#قرار_وبلاگی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها