3

درس میخوندم که صدای تق تق درو شنیدم رفتم درو باز کنم میبینم سپر درب و داغون ماشینو گرفته دستش و غش غش میخنده!!! 
بریده بریده میگه: هیچی . از ماشینت. نمونده!! 
میگم: خببب؟! 
میگه: مامانت دماغش شکست. زنداییت پاش شکست. داییتم با کله رفت تو شیشه!!! 
میگم:خببب؟! 
میگه: مهم اینه خودم سالمم مگه نه بابا؟! یه لبخند گل و گشادم میزنه :))) 
میگم: فدای سرت :) بعدشم شماره ی مامانو میگیرم!
دقیقا همینقدر خونسرد مثل خودش در این جور مواقع :)

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها